ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمانِ باور خود خواهند دید؟
ای مادرِ ما، ایران! جانِ زخمیِ تو، در کدام روزِ هفته التیام خواهد پذیرفت؟
چشمان ما به راهِ عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیتِ تو
| محمود دولت آبادی |
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: «بین شما کسی است که مسلمان باشد؟» همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: «آری من مسلمانم». جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پیرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد. جوان با چاقوی خونآلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: «آیا مسلمان دیگری در بین شما است؟» افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیشنماز مسجد دوختند. پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: «چرا نگاه میکنید؟ به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!»
برای داشتن رفتاری طبیعی و در عین حال، جاذبهی بیشتر، فقط باید "بود"
خودتان را مخفی نکنید پشت چهرههای ساختگی، دروغ نگویید
نقشی که در وجود شما نیست به عهده نگیرید و برای اینکه توجه دیگران را به خود جلب کنید، هرگز خود را با حرکتهای اغراق شده به تکاپو نیندازید
به عبارت دیگر هیچ کار خاصی انجام ندهید، به همین سادگی.
| استفان گارنیه |
رفاقت کردن عاشقى کردن نیست که اگر انتخاب غلطى بود و همه دنیا جمع شدند و همه دلیل و بهانه ها را آوردند که فلانى مناسب تو نیست،
سرت را پایین بیندازى و بگویى:
"اما من دوستش دارم"
وقتى تصمیم میگیرید با کسى رفاقت کنید،
حتى اگر پشت سرش حرف و حدیث و حاشیه هاى بسیارى هست،
حتى اگر بقیه شما را از معاشرت با او ترساندند،
حتى اگر همه حرفهایشان راست و درست و منطقى بود،
اما شما به رفاقت و کیفیتِ رابطه دوستیتان با او شک نداشتید؛
سرتان را بالا بگیرید و بگویید:
"این آدم هرکه و هرچه هست، براى من رفیق است و رفقا سرمایه اند."
بگذارید حساب رفاقتتان از حاشیه ها جدا باشد.
بگذارید حرمت نان و نمک بینتان از بین نرود.
رفیق باشید براى رفیقتان، حتى در نبودش؛
اگر و تنها اگر به رفاقتتان ایمان دارید.
مارال مشکل گشا
آدمهایی را دیده ام که هر روز حال خوب خیرات میکنند.
همان هایی که غصه هایشان را برای خودشان نگه میدارند و شادی هایشان را تقسیم میکنند،
ترجیح میدهند هر روز صبح انرژی های مثبتشان را زودتر از خود بیدار کنند و انرژی های منفی شان را رها کنند تا بخوابند.
از قلب مهربانشان، پرنده ها کنارپنجره شان لانه میکنند و هر روز صبح برایشان از عشق میخوانند.
همانهایی که لبخندشان را از دختر بچه ی ماشین کناری دریغ نمی کنند،
از کنار پیرزن عابر بی تفاوت نمیگذرند.
حتی مورچه ها و گربه های کوچه شان هر روز از مهربانیشان سهم دارند.
گمان کنم خدا هرشب بالای سرشان اسپند دود میکند و صبح ها با نوازش پروانه ها بیدار میشوند.
ناهید آقاطبا
ادوارد: میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟
آنا: چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بدن
ادوارد: وقتایی که باهات حرف میزنم و
حواست پیش یکی دیگه س، این میشه رنج!
آنا: خب درد چیه اونوقت؟؟
ادوارد : که با این حال باز دوستت دارم
سقوط عقابها
رابرت کیوساکی
روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛ دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه، حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها و طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های بخار گرفته ی پنجره های خانه،وجودنخواهد داشت.
روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند دیگر اثری از هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت. در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز برای یادداشت کردن پیدا کنید و شیرینی داخل یخچال باقی خواهد ماند.
روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند میتوانید برای خود غذاهای بخارپز به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید.
میتوانید زیر نور شمع غذا بخورید بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید.
روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند زندگیتان متفاوت خواهد شد آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد و خانه تان آرام. ساکت. خالی و تنها خواهد شد.
در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن «روزی» ؛ دیروزها را مرور خواهید کرد. یعنی در ان روزها ؛ دلتنگ امروزتان خواهید شد.
پس امروزتان را با آنها عاشقانه زندگی کنید.
دکتر الهی قمشه ای
وقتی اغلب انسان ها در انتهای زندگی خود
به گذشته می نگرند،
در می یابند که در سراسر عمر عاریتی و گذرا زیسته اند.
آن ها متعجب خواهند شد وقتی بفهمند
همان چیزی که اجازه دادند
بدون لذت و قدردانی سپری گردد،
همان زندگی شان بوده است.
بنابراین، بشر با حیله ی امیدوار بودن
فریب خورده و در آغوش مرگ می رقصد.
دروغگویی روی مبل
اروین یالوم
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان.
احمد شاملو
درباره این سایت